English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1828 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
meetly U چنانکه باید و شاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
as it deserves U چنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
prettily U بخوبی چنانکه باید
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
may U شاید
like U شاید
liked U شاید
likes U شاید
feckly U شاید
haply U شاید
peradventure U شاید
perchance U شاید
perhaps U شاید
probably U شاید
maybe U شاید
possibly U شاید
belike U شاید
mayhap U شاید
lest U شاید
poss U شاید
She may be right at that . U شاید هم حق با اوباشد
even perhaps U حتی شاید
perhaps you have seen it U شاید انرادیده باشید
perhaps so U شاید چنین باشد
you have perhaps seen it U شاید انرا دیده باشید
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
bear U تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
bears U تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
a dead language <idiom> U زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
how U چنانکه
as U چنانکه
so that U چنانکه
in the event that U چنانکه
prettily U چنانکه زیبانماید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
dilatorily U چنانکه پرشود
coordinately U چنانکه یکجورباشد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
insolubly U چنانکه اب نشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
admissibleness U چنانکه روا
as is well known U چنانکه مشهور
permissively U چنانکه مخیرسازد
proper U چنانکه شایدوباید
so to speak U چنانکه گویی
perniciously U چنانکه زیان اورد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
effusively U چنانکه گویی بریزد
meetly U چنانکه در خور باشد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
funnily U چنانکه خنده اورد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
interminably U چنانکه تمام نشود
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according to his version U چنانکه او شرح میداد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
according as چنانکه بدان سان که
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
invisibly U چنانکه دیده نشود
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
in due f. U باید
ought U باید
to have to U باید
maun U باید
outh U باید
the f. of a table U باید
there is a rule that... U که باید.....
shall U باید
should U باید
must U باید
you must know U باید بدانید
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
i ougth to go U باید رفت
ought U باید وشاید
how shall we proceed U چه باید کرد
it is to be noted that U باید دانست که
it is necessary for him to go U باید برود
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
it is necessary to go U باید رفت
one must go U باید رفت
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
he needs must go U ناچار باید برود
he must have gone U باید رفته باشد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1 if there's any justice
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com